محل تبلیغات شما

بر گیر جام و جامۀ زُهد و ریا در آر

محراب را به شیخ ریا کار واگذار

 

با پیر میکده خبر حال ما بگو

با ساغری برون کند از جان ما خمار

 

کشکول فقر شد سبب افتخار ما

ای یار دلفریب ! بیفزای افتخار

 

ما ریزه خوار صحبت رند قلندریم

با غمزه ای نواز دل پیر جیره خوار

 

از زهر جان گُداز رقیبم سخن مگوی

دانی چه ها کشیدم از ین مار خالدار

 

بوس و کنار یار بجانم حیات داد

در هجر او نه بوس نصیب است و نی کنار

 

هشدار ده به پیر خرابات از غمم

ساقی ز جام باده مرا کرد هوشیار

 

    روح الله خمینی (ره)

 

 

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

 

در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

 

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست

 

در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

 

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند

 

عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

 

چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش

 

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

 

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است

 

کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست

 

صاحب دیوان ما گویی نمی‌داند حساب

 

کاندر این طغرا نشان حسبه لله نیست

 

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو

 

کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

 

بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود

 

خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست

 

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

 

ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

 

بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است

 

ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

 

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست

 

عاشق دردی کش اندربند مال و جاه نیست

 

                                                حافظ

 

هرکه با پاکدلان صبح و مسایی دارد

 

دلش از پرتو اسرار صفایی دارد

 

زهد با نیت پاک است نه با جامه پاک

 

ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد.

 

گرگ نزدیک چراگاه و شبان رفته به خواب

 

بره دور از رمه و عزم چرایی دارد

 

پروین اعتصامی

 

 

در دلم بود که جان در ره جانان بدهم

جان ز من نیست که در مقدم او جان بدهم

 

جام می ده که در آغوش بُتی جا دارم

که از آن جایزه بر یوسف کنعان بدهم

 

تا شدم خادم درگاه بُت باده فروش

به امیران دو عالم همه فرمان بدهم

 

از پریشانی جانم ز غمش باز مپرس

سرو جان در ره آن زُلف پریشان بدهم

 

زاهد ! از روضۀ رضوان و رُخ حور مگوی

خَمِ زُلفش نه به صد روضۀ رضوان بدهم

 

شیخ محراب ! تو و وعدۀ گار بهشت

غمزۀ دوست نشاید که من ارزان بدهم

 

                                      روح الله خمینی (ره)

 

 

کاش از حلقۀ زلفت گرهی وا می شد

 

تا چو من ، زاهدِ دل گُمشده ، رُسوا می شد

 

 


روح الله خمینی (ره)

 

 

 

 

وجه مشترک و تفاوت بین اصول گرایان و اصلاح طلبان

در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند

تو خداوند زمینی، آسمان از نو بساز

جان ,ره ,پیر ,ز ,الله ,دل ,خمینی ره ,هر چه ,الله خمینی ,جان در ,روح الله

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

etserophi مهندسی شیمی آموزش خصوصی تنیس روی میز ایران اطلاعات,زندگی نامه بزرگان ندانستن خرید فایل صوتی خقوق مطالب اموزنده در مورد زندگی و اطرف profokcogti حرفهای مگو ... تجارت بازرگانی و حفظ ارزش پویا